ماشین بار زده شد و به سمت روستا های سیل زده رفتیم.

ماشین بار زده شد و به سمت روستا های سیل زده رفتیم.

قاسم بلوچ

 

عصر پنج شنیه با حبیب راهی فرودگاه کنارک شدیم تا طبق قرار قبلی دو نفر مهمان از تهران که برای اولین بار به منطقه بلوچستان می آمدند را به روستا ببریم.قرار است امشب یک تریلی محموله کمک های مردمی از اتحادیه چوب و تخته سه لایه و صنف روکش چوب تهران به روستا برسد.

حبیب مثل همیشه پایه بود جلوی کتابخانه با ماشین برادرش سبز شدو راهی کنارک شدیم، با ماشین تا فرودگاه یک ساعت ونیم راه هست.وقتی به فرودگاه رسیدیم هواپیما هم به زمین  نشست و دقایقی بعد آقا رحمان و صالح که فقط عکس شان را دیده بودیم جلوتر از همه مسافران خارج شدند. ساعت از شش گذشته بود که راهی روستا شدیم و در بین راه از منطقه، روستا، فرهنگ و .... دشتیاری برای عزیزان تعریف کردیم.

به روستا که رسیدیم دوستان و یاران جوان همه در کتابخانه جمع شده بودند بوی شیرچای فضای کتابخانه را در بر گرفته بود چه چیزی بیشتر از یک چای خستگی را از تن آدم در می آورد. شام مختصر بهانه ای بود برای همنشینی با گروه دیگری از دوستان که از قم امده بودند و از آن طرف تریلی حامل بیش از ۳۰ تن کمک در مسیر بود و ما چشم انتظار.
کتابخانه مثل همیشه آماده کمک، این بار هم ستادی برای رساندن کمک های مردمی به سیل زدگان دشتیاری بود.

راننده تریلی، خلیل آقا از بچه های گل آذری طبق قرارش بعد از تماس و راهنمایی مکرر ساعت ۲ بامداد در جلوی کتابخانه متوقف شد اما ساعت ۲ نمی شد بار آن را خالی کرد بنابر این گذاشتیم برای صبح که بهترین موقع برای خالی کردن آن بود.
خورشید هنوز طلوع نکرده بودکه دوستان جوان خودشان را رساندندو بعد کم کم مردم برای خالی کردن بار آمدند، تریلی را نمی شد داخل حیاط مدرسه برد. بنابر این با دو ماشین کوچکتر برخی از وسایل را به درون حیاط مدرسه بردیم و مابقی  دست به دست شد  تا به انبار رسید.
خالی کردن تریلی بیش از دو ساعت زمان برد در واقع کار بچه ها بود که در حداقل زمان کار را تمام کردند.

موکت و آب معدنی ها در مدرسه، لباس، دمپایی و صندل، نوشت افراز و اسباب بازی بچگانه در کتابخانه انبار شد.بر اساس پایش روستا توسط دوستان تسهیلگر انجمن و بازدیدهای بعمل آمده، روستاهای بخش پلان و برخی از روستاهای بخش نگور که در محاصره سیلاب آسیب دیده این بلای طبیعی بودند و باید تحت پوشش قرار می گرفتند، برنامه ریزی شد.

نوحانی بازار پلان با خانه های کپری جز روستاهای بودکه علاوه بر اینکه دو شبانه روز در زیر باران طاقت آورده و چندین روز در محاصره سیلاب بود باید در اولویت قرار می گرفت دوستان با کمک ها راهی این روستا شدند.
دومین روستاجماعت زهی  هنوز در محاصره سیل آب است و باید از آب عبور می کردیم تا این کمک ها را می رساندیم.نمایندگان چند روستا کمک های خویش را دریافت نمودند ، نماز جمعه و بعد از آن نهار بهانه برای رفع خستگی و استراحت یک ساعته شد و بعد از آن توزیع دوباره از سر گرفته شد این بار بر تعداد شوراها و نمایندگان روستاها که از دور و نزدیک آمده بودند بیشتر شد به نوبت اقلام بین آنها توزیع گردید همچنین تعدادی از اهالی روستا در بین آنها نیز مواردی را دریافت نمودند. 
با افزوده شدن دریافت کنندگان به نظر می رسید موکت کم بیاید همه موکت های که در حیاط مدرسه بود توزیع شده بود.
و فقط۲۷ رول موکت در انبارمدرسه مانده بود و نمی شد بین روستاها که در حال افزایش بودند، توزیع گردد و با مشورتی که جناب صالح نماینده صنف دادند مقرر شد اتمام توزیع اعلام گردد و مابقی در یک دو روز آینده به دست آنها برسد
عارو بازار، محراب بازار، کوبازار، سلور بازار شهرستان، ملوک بازار و شمل بازار روستاهای بودند که به آنها قول داده شده بود که اقلام آنها بعدا داده شود به همیت ترتیب ۲۷موکت با دستگاه کامیون به مکانی دیگرمنتقل شد.
کفش، لباس و نوشت افزار که در کتابخانه انبار شده بود تا غروب بین مردم توزیع شد. دیدار با یکی از معلولین روستا و همچنین برگزاری جشنی شاد در آن محل و هدیه به خانواده ها از سایر برنامه های آن روز بود. 
روز شنبه ساعت شش قبل از آنکه کلید درب کتابخانه بچرخد حضور مردم بیشتر از انتظار بود ولی برنامه طبق قرار دو روستای کپرنشین گراگی و مرزی جُر بود،البته قبل از حرکت برای اینکه این افراد دست خالی از انجا نروند اقلامی به آنها هدیه داده شد.
ماشین با وسایل های کامل بار زده ابتدا به طرف دشت باهو که خاک واقعا حاصل خیزی دارد و باران چند مدت قبل آن را بهارگاه کرده و چراگاهی برای دام ها بود، رفتیم، بعد از چند کیلومتر شنی به روستا می رسیم که تازه بنیاد مسکن پی ریزی خانه های آن را شروع کرده  قبلا خبری از خانه های گلی و بلوکی نبود، تاج محمد راهنما و لیدر سفر ما بود به محض رسیدن به روستا اهالی دور ماشین حلقه زدند و سپس به نوبت با صف و نظم خاصی کمک هایی که برای آنها اورده بودیم را دریافت کردند اینجا گرچه اکثر بچه ها پابرهنه و با لباس های مندرس بودند اما شادو قانع بودند مواد خوراکی وآب معدنی نیز جز اقلام برای این روستا بود ساعتی بیشتر معطلی در آنجا به معنی هدر رفت وقت بود بنابراین از گراگی رخت سفر بستیم به مسیرادامه دادیم .
بالور مچچی روستای بعدی بود که می رفتیم، دفعه قبل می خواستیم به آنجا برویم بعلت شدت سیلاب راه را پیدا نکردیم  بنابر این کمک آنها را به انور و بباش سپردیم تا آنها زحمت توزیع در آن روستا را بکشند.
جر فاصله بیش از ۴۰ کیلومتر با ما داشت قبل از اینکه به ریمدان آن روستای مرزی برسیم باید به سمت دریا که ۱۰ کیلومتر با جر فاصله دارد برویم
بعد از مدتی به جر رسیدیم روستایی که هنوز آبگرفتی در آن قابل رویت بود و بعد از ۲۰ روز هم فروکش نکرده بود به محض رسیدن کریم پیروانی به استقبال مان آمد او سالهاست مربی و معلم این روستای دور افتاده بوده وبرای آنها هم نقش یک معتمد و حامی را دارد.
جر بیش از ۸۰ خانوار دارد و اکثر خانه های آن گلی وخشتی است و شغل اکثر اهالی کشاورز می باشد به گفته پیروانی سیل همه کاشت فصلی را نابود کرده مرز تنها راه امرار معاش شاید مجالی برای بدست آوردن لقمه نانی باشد.
کودکان بیشتر از آمدن ما خوشحال بودند چون اکثر کمک ها برای آنها بود و اقلام این روستا قبلا دریافت شده و نصفه ای که هم جا مانده بود تحویل آنها شد...

سیل دشتیاری


سیل دشتیاری
سیل دشتیاری
۷ اسفند ۱۳۹۸ ۲۳:۳۶
تعداد بازدید : ۷۶۷
کد خبر : ۶۱

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید